دوقلوهای من

44 امپولل

تا حالا ٤٤ آمپول تزریق کردم که با جمعه احتمالا ٤٥ یا ٤٦ بشه. و اگر قرار به انتقال بشه باید باز پروژسترون هم تزریق بشه که اونوقت نمیدونم دیگه چقدر میشه.شاید حدود ١٥٠ تا مجموعا بشه که خیلی خوبه وخودش برای من یه رکورد حساب میشه. روزچهارشنبه دکتر منصوری خودش بود و  منم بسیار ریلکس بودم.
29 ارديبهشت 1390

کمی سنگین شدم.

بعد یه کم تحرک تخمدانام درد میگیرند. بعد ویزیت خانم دکتر قرار شد من تا امروز عصر آخرین گونال اف رو بزنم وبعدش روز جمعه ساععت ٨ شب هاش سی جی تزریق نمایم. خیلی نمیتونم کارمو بکنم و بیشتر از دیگران کمک میگیرم. روز یکشنبه هم میرم برای پیک آپ که بعد یه بیهوشی مختصر تخمک ها رو بر میدارند و بعدش تا ناهار که سوپ میخوری وعصر که مرخصی. دکتر گفت شاید برات انتقال بدم شاید ندم و برای همین نمیدونم این سیکل دوقلوها میان تو دل من یا نه؟ هرچی خدا بخواد . روز یکشنبه قراره با مامان وهمسر وبرادرم بریم و اونجا تصمیم بگیریم که چه کنیم. یا من ومامانی وا می ایستیم تو هتل واونا برمیگردند ویا همه با هم برمیگردیم. هرچه پیش آید خوش اید. ...
29 ارديبهشت 1390

فردا ویزیت دکترم.

فردا قراره برم مشهد و توسط دکترم ویزیت و سونو بشم وباز داروهای جدید برام تجویز بشه و ادامه بدم تا روزی که تخمک ها آماده بشن و اونا رو بگیرند وبا اسپرم ها قاطی کنند و تخم های زیبا تشکیل بشه و بزارند توی رحم من که تا اون موقع خیلی عالی اماده پذیرش دوقلوهای من شده وبعد من بازداروهامو ادامه بدم تا وقتی که آزمایش بتای  من مثبت بشه هوررررررررررررررررررررررررررررررررررررا ممنون خدا جون
27 ارديبهشت 1390

شروع تزریق گنال اف

امروز عصر داروی جدیدم رو تزریق کردم. هر روزیک تزریق به بازوم داشتم وحالا باید هم صبح یکی تزریق کنم و هم عصر دوتا به بازوم.نازی بازوهای خوب من. متاسفم دوستتون دارم وشماباید در این راه بمن کمک کنید.ممنون ازاین همه سخاوتتون که بمن کمک میکنید.  
26 ارديبهشت 1390

بخدا سپردمتون.

من این خواسته ام رو به الوهیت درونم می سپارم و خود رها بسر میبرم. من آزاد و رها از خداوند حاملگی درستی می خواهم وبرای این حاملگی درست از خدا سپاسگذارم و هم اکنون حاملگی درست من عینیت می یابد.
26 ارديبهشت 1390

امروز روز دوم سیکل

من امروز میخوام شروع امپولای فوستمین رو داشته باشم. ساعت حدود 6 بعد از ظهر.سه تاامپول هست که باید دور ناف وبازوها تزریق بشه.بمدت پنج روز. ترجیح میدم دور ناف باشه آخه بازوها رو واسه دکا میخوام که صبح تزریق میشه. امروز رفتم پیاده روی و من از اینکه مقدار تحرکم بخاطر تزریق داروها کم میشه نگرانم. تمام بدنم میگیره و دردناک میشه باید یه سری حرکات پیدا کنم که بتونم در جا انجامشون بدم. دوستان ممنونم از امیدهایی که بمن میدین پیامهای شمامنو قدرت به جلو رفتن میده. ...
25 ارديبهشت 1390

اولین تزریق دور ناف

تا حالای عمرم دور نافم تزریق نکرده بودم. دیروز بابایی سه تا رو با سرنگهای انسولین اماده کرد .البته خودمم کمکش کردم. بعد دراز کشیدم و یکی پشت دیگری تا سه تا تزریق شد . دردش کم بود. 12 تزریق دیگه حداقل تا روز نهم که برم پیش دکتر باید دور نافم بزنم. تو دومین آمپول غش غش می خندیدم خنده عصبی بود نمیدونم ولی خلاصه خنده ام گرفته بود. خداوندا بنام عیسی مسیح  تو را میخوانم واز تو ممنون که دوقلوهایم را سالم وصالح تحویل من میدی. ...
25 ارديبهشت 1390

روزگار من

من صحیح و  سالم روی ابرها به تحصیل ادامه میدادم و اصلا هم اطلاعی نداشتم که پریود نامنظم مشکل بزرگیه. ازدواج کردم و یه یک سالی قرص خوردم وبعد که دیدم که حامله نمیشم به اصرار خواهرم به دکترتوکلی زاده مراجعه کردم وبعدهیستروسالپنژوگرافی بلافاصله حامله شدم . در طی حاملگی کسی نبود که بمن بگه که چه داروهای تقویتی باید بخورم واصلا به تغذیه ام نرسیدم وبعد هم دچارکم خونی فقر آهن شده که همین منجر به خونریزی شدید بین جدار رحم و جدارمثانه و .. در جریان سزارین شد.شبانه به یک شهرستان با امکانات بیشتراعزام شدم و چند واحد خون گرفتم وبعد هم در سال 84 دوباره حامله شدم ولی توی لوله راستم و شد خارج رحمی وباز عمل جراحی و چسبندگی بیشتر... ...
25 ارديبهشت 1390

بزارفکر کنم ببینم چند تا امپول زدم تا حالا؟

خوب اول دکا بعد فوستومین و در روزهای بعدی هم گونال اف میزنم . تا امروز صبح ٢٩ امپول زدم و چهارشنبه قراره برم مشهد که دکتر منو ویزیت کنه. سونو وبعد ادامه داروها و خلاصه باید یه سوئیت هم بگیرم که امکان پخت وپز وجود داشته باشه .مامانم با من میاد و بهم کمک میکنه. آمپولای دور ناف دور تا دور ناف رو نقطه نقطه قرمز کردند که خنده ات میگیره. ولی دکای صبح روی بازو دردناکه. روزای زوج روی دست راست وروزای فرد روی دست چپ و به جمعه که رسید باز گردش دستا عوض میشه. امروز به مریم خانم زنگ زدم و قرار شد که روز در میون بیاد کارا رو بکنه که کم کم بتونه هر روز بیاد خونه ما که وقتی بچه ها اومدند بچه ها رو هم نگه داره. فاطمه خانم عقل درست حسابی نداره و پشت ...
25 ارديبهشت 1390